به هم پیوسته. - دستها درهم زده، دستها روی هم قرار داده و به هم پیوسته: پایچه های ازار ببست و جبه و پیراهن بکشید و دور انداخت. با دستار و برهنه به ازار به ایستاد و دستها درهم زده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 183)
به هم پیوسته. - دستها درهم زده، دستها روی هم قرار داده و به هم پیوسته: پایچه های ازار ببست و جبه و پیراهن بکشید و دور انداخت. با دستار و برهنه به ازار به ایستاد و دستها درهم زده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 183)
عاقل. هوشمند. ذهین. زیرک. (ناظم الاطباء). خادش. درّاک. شاعر. فقیه. (منتهی الارب). فهم فهیم. (دهار). مدرک. مدرکه. ندس. (منتهی الارب) : این دو کس باید که از همه مردان جهان کاملتر وعاقلتر و دریابنده تر باشند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 92 و 93). مادریابندۀ طریقۀ شما نیستیم. (انیس الطالبین ص 188). اعقال، دریابنده کردن سخن. و رجوع به دریافتن شود، از صفات باری تعالی است: مهربان است و بخشایندۀ بزرگ است و غالب دریابنده است و قاهر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316)
عاقل. هوشمند. ذهین. زیرک. (ناظم الاطباء). خادش. دَرّاک. شاعر. فقیه. (منتهی الارب). فَهِم فهیم. (دهار). مدرک. مدرکه. نَدِس. (منتهی الارب) : این دو کس باید که از همه مردان جهان کاملتر وعاقلتر و دریابنده تر باشند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 92 و 93). مادریابندۀ طریقۀ شما نیستیم. (انیس الطالبین ص 188). اعقال، دریابنده کردن سخن. و رجوع به دریافتن شود، از صفات باری تعالی است: مهربان است و بخشایندۀ بزرگ است و غالب دریابنده است و قاهر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316)